قورباغه گفت: آخر تو نیش زهرآگینی داری، آمدیم تو را کول کردم تا از آب بگذرانم تو هم مستی ات کشید که نیشی به این تن نازک من بزنی، آن وقت چه کنم؟ عقرب گفت: دارم از این حرفت تعجب می کنم، آخر رفیق جان چطور ممکن است تو به من خوبی کنی و من عوض این خوبی به تو نیش بزنم. نه این خیال را نکن! قورباغه گفت: بسیار خب سوارم شو. عقرب سوار شد و قورباغه داخل آب رفت شناکنان داشت می رفت که عقرب نیش خودش را زد. قورباغه گفت: دیدی به قولت وفا نکردی! نیش دوم را زد که قورباغه رفت زیر آب. پس از مدتی سرش را بیرون آورد و گفت: رفیق چطوری؟ عقرب گفت: نزدیک بود خفه بشوم. قورباغه گفت: عیب ندارد! رفتن زیر آب نه از غرض است ترک عادت موجب مرض است. عقرب گفت: رفیق زدن نیش من نه از ره کین است اقتضای طبیعتم این است. نیش سوم را که زد، قورباغه زیر آب رفت و آنقدر آنجا ماند تا عقرب خفه شد.