گوناگون

مطالب متنوع و خواندنی

گوناگون

مطالب متنوع و خواندنی

تنبل خانه شاه عباس

شاه عباس صفوی برای تفریح، تنبل خانه ای ساخت و دستور داد که تنبلها را در آنجا نگهداری کند و لوازم زندگیشان را تهیه کنند. رفته رفته عده ی سکنه تنبل خانه زیاد شد. به حدی که هم جا تنگ شده بود و هم مخارج زیاد. شاه به مشاور خود گفت: برای کم کردن عده ی تنبلان چاره ای بیاندیش. مشاور گفت که برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها، همه را به حمامی ببرند و در و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج زیاد کنند تا به حد سوزندگی برسد. ناچار تنبلها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبل حقیقی کسانی اند که تا به آخر در حمام می مانند و از شدت تنبلی بیرون نمی روند. شاه این راه حل را پسندید و دستور داد آن را اجرا کنند. در نتیجه تمام تنبلها از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگهای سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آه سوختم. دیگری که از شدت تنبلی حال ناله و فریاد هم نداشت، با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت.

به زبان خوشت، یا پول فراوانت یا راه نزدیکت

مردی با خشم به دیگری فرمان داد: پدرسوخته! این یک شاهی را بگیر با من برویم سر کوه هیزم بیاوریم. گفت: به کدام دلخوشی؟ به اخلاق خوشت، به مزد زیادت یا به راه نزدیکت؟

به ریش خود می خندد

ابلهی شیطان را در خواب دید، ریش او را محکم گرفت و چند سیلی محکم در بناگوش او زد و گفت: ای ملعون ریش خود را به تزویر بلند کرده ای که مردم را فریب دهی؟ همین الان تو را به سزایت می رسانم. این را گفت و خواست سیلی دیگری به او بزند که ناگهان از خواب پرید و ریش خود را در دست خود دید و به خود خندید.

با طناب کسی توی چاه رفتن

شبی هنگام خواب، صاحب خانه متوجه دزدی شد که وارد خانه شده است. صاحب خانه با زیرکی و به دروغ، به همسرش گفت مقداری پول در چاه داخل حیاط پنهان کرده ام تا از دست دزدان در امان باشد، دزد ک صدای صاحب خانه را شنید فریب او را خورد و خوشحال به داخل چاه رفت. سپس صاحب خانه به زنش گفت خانم چون هوا خیلی گرم است، امشب رختخواب را در حیاط روی در چاه پهن کن. دزد که به دنبال یافتن پول به داخل چاه رفته بود هنگامی که از یافتن پول ناامید شد خواست که از چاه بیرون بیاید اما دید که صاحب خانه روی در چاه خوابیده و به همسرش وعده خرید طلا می دهد و می گوید برای تو چنین و چنان می کنم. دزد از داخل چاه بلند فریاد زد، آهای زن صاحب خانه، من با طناب شوهرت به چاه رفتم، اما تو مواظب باش با طناب او در چاه نروی. به این ترتیب دزد به دام افتاد.

زرتشت

پس از اوجگیری ستیزهای قبائلی آریائیان، و زمانی که کاویها در همه جا با یکدیگر در جدال برای تشکیل اتحادیه های بزرگ بودند وآرامش و امنیت جوامع آریائی سلب شده بود، زَرت اوشتره پسر پوروش اسپه ازخاندانِ اسپیتامه در خوارزم (شمال ازبکستانِ کنونی ) ظهور کرد وپرچم مبارزه با جنگ و زیاده طلبی را برافراشت. زَرت اوشتره به معنای شتر زرین است. شتر در خوارزم و بیابانهای آسیای میانه یک حیوان بسیار مفید به شمار می رفت زیرا سواری بود، بارکش بود، شیر برای تغذیه می داد، از گوشتش تغذیه می شد، از پشمش پوشاک و چادر ساخته می شد، و از پوستش فرش و سپر و ابزار می ساختند و به این علتها انسانها برای شتر ارج و منزلتی قائل بودند، و برای فرزندانشان اسم شتر را با پسوندهای زیبا برمی گزیدند، و یکی ازاین نامها « زرت اوشتره » به معنی شتر زرین را پوروش اسپه برای فرزند خود برگزیده بود.

ادامه مطلب ...

خدایان آریایی

آنچه اقوام آریائی را در هزارة دوم ق م ازتمامِ اقوام جهانِ باستان متمایز می کند این است که آنها برخلاف دیگر اقوام جهان هیچگونه عقاید بت پرستانه نداشتند بلکه خدایانشان عموما ذاتهای مجرد آسمانی بود که ما آنها را «مظاهر طبیعت» می نامیم. مهمترین خدایان آریائی خورشید و ماه و سیارات و آذرخش و طوفان بودند و معمولا با القاب دیوا و اسورا مورد ستایش قرار میگرفتند . وارونا (اورانوس= فلک) میترا (فروغ خورشید )، اناهیتا (ناهید/ زهره)، ورهران (بهرام/ مریخ)، خشاتریا (تیر/ عطارد)، ایندِرا (نیروی آذرخش)، وایو (نیروی طوفان )، آتور (آذر/ نور و حرارت )، آگنی (آتش سوزنده ) معروفترین خدایان اقوام آریائی بودند . هرکدام از این خدایان بنا بر تأثیری که برزندگی انسانها داشتند به شکلی مورد پرستش قرار می گرفتند . همة خدایان اقوام آریائی ذاتهائی آسمانی تلقی میشدند که در پدیده های طبیعی تجلی یافته بودند تا دنیا را به نیروی خویش اداره کنند، و عقیده برآن بود که همه ازلی اند.

ادامه مطلب ...

پیدایش ایران

سرزمینی که ازقرن ششم ق م به بعد درتاریخ به نام قوم ایرانی منتسب گردید از دوره های دور مسکن اقوامی بود که ما اطلاع چندانی در بارة تمدن آنها نداریم، و همینقدر میدانیم که اقوامی که در این سرزمین می زیستند از نظر نژادی با اقوام میانرودان که همسایة آنها بودند همسانی نداشتند؛ بعضی از این اقوام - مثلا خوزی ها در جنوب غرب فلات ایران – با آریائیان فلات ایران هم ریشه نبودند ، و برخی دیگر از آنها چون هوری ها و لولوبی ها وگوتی ها ومانناها وکاشی ها (کاسیت) به احتمال زیاد با آریائیان از یک ریشه بودند. اقوام ایرانی که بعدها تمدن ایرانی را تشکیل دادند و ایران نام خود را ازآنها گرفت - گویا - از ز مانی از هزار ة دوم تا اوائل هزارة اول ق م از مناطقی در شرق و شمالشرق فلات ایران به درون ایران مهاجرت کرده درکنار هم نژادانشان که از روزگاران بسیار دوری دردرون فلات ایران بودند، اسکان یافتند . این بخش از قوم ایرانی پیش ازآنکه رهسپار مناطق داخلی ایران شوند درنواحی بلخ و سغد و خوارزم و مرو و گرگان و هرات (جاهائی که اکنون کشورهای تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان و افغانستان قرار دارد ) در مجتمعات روستائی کشاورز و دامدار زندگی میکردند و بخشی از قوم بزرگ آریائی را تشکیل می دادند و در مقایسه با اقوامی که در دره پنجاب و سِند ( هرپه و موهِن جودارو ) می زیستند و همچنین در مقایسه با اقوام کلدانی و خوزی (عیلامی) و آشوری تمدنی نسبتا ابتدایی داشتند.

زنان بزرگ در تاریخ ایران باستان

ماندانا


ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید . او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت . ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق وقانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیز آموزش داده میشد .

ادامه مطلب ...